اولین شهید دفاع مقدس
سرباز شهید محمد علی دشتی رحمت آبادی اولین شهید کشور بود که در تاریخ 25 شهریور ماه سال 1359 به شهادت رسید.به سال 1339 خانواده شهید بزرگوار محمد علی دشتی به کربلای معلی مشرف می شوند و از سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام فرزندی طلب می کنند که لبیک گوی « هل من ناصر ینصرنی » آن حضرت باشد این استغاثه و دعا به مقام استجابت می رسد ادامه مطلب...
سال 1339 سال آغاز زیستن حسین در شهرستان گرگان بود، او سالها در سایه زحمات پدر و مادر زیست و با تلاش شبانهروزی پدر به کسب علم پرداخت و در حوزه علمیه ثبتنام کرد.اما دست تقدیر اورا به مصاف دشمن بعثی کشاند قدیریان مردانه در مقابل تجاوزگران ایستاد و نامش را در جرگه شهدای ایران اسلامی ثبت نام نمود. روز دهم اردیبهشتماه سال 1361 دب جردان اهواز میعادگاه او برای دیدار حق بود حیسن در سن 22 سالگی به آرزوی دیرینهاش که شهادت بود، دست یافت.
بمباران شهرها
عراق در زمان جنگ تحمیلی بارها شهرهای ایران مورد تجاوز قرار داد. سپاه پاسداران اعلام کرد با موشکهای ساخت ایران بغداد را خواهد زد. اولین موشک شلیک شده توسط ایران، بانک هجده طبقه رافدین را در بغداد مورد هدف قرار داد. دومین موشک در باشگاه افسران ارتش عراق در بغداد فرود آمد و حدود دویست نفر از فرماندهان عراقی را به هلاکت رساند. ادامه حملات موشکی ایران به بغداد باعث شد صدام از بغداد فرار کند و به ساطر یکی از شهرهای امن که از سوی فرماندهان ایرانی اعلام شده بود، پناهنده شود. ادامه مطلب...
آمار کلی شهدای جنگ تحمیلی
آمار کلی شهدای جنگ تحمیلی تعداد 213255 نفر بوده که شامل155081نفر در درگیری مستقیم با دشمن ، 16154نفر در حملات دشمن به شهرها، 11814نفر درحوادث متفرقه و سایر موارد 9889 نفر بوده است از این آمار تعداد 155259 نفر مجرد ، تعداد 55996 نفر متأهل ، تعداد 7054 نفر 14 ساله و کمتر ، تعداد 65575 نفر بین 15 تا 19 ساله ، تعداد 87106 نفر بین 20 تا 23 ساله ، تعداد 22703 نفر بین 24 تا 29 ساله ، تعداد 30817 نفر 30 ساله و بالاتربوده است
ادامه مطلب...
نخستـین گـام در میدان عرفان
«طلب» باشد، طلب ای طالب آن
بـه منـزلـگاه دوم عــشق بـایـد
که تا یابی نشان از مهر جانان
به منزلگاه سوم«معرفت» هست
که با آن پیبری بر راز پنهان
به منزلگاه چهارم بینیازی است
که « استغنا »ی جانیابی به راه دوران
به منزلگاه پنجم نور «توحـید»
بتابد بر دلت از عالم جان
به منزلگاه ششم « حیرت» آید
نصیب دل که گردد عقل حیران
بهحیرتچونفتادیزینرهیشوق
«فنا» گردی و گردی عین جانان
«رفیعا» پیر عرفان در حقیقت
به جانان راه بنماید بدینسان
بود این هفت وادی پیش پایت
اگر خواهی که رهیابی به پایان
رفیع
ولایت
بعد از فوت مقدس اردبیلى (رض) یکى از مجتهدین تعریف مى کند که ایشان را در خواب دیدم که با قیافه بسیار زیبا و آراسته و لباسهاى پاکیزه و گران قیمت از حرم امام على (علیه السلام) بیرون آمد از آن مرحوم پرسیدم : چه عملى شما را به این مرتبه رسانید؟ ایشان فرمودند: بازار عمل را کساد دیدم (یعنى عملى که به درجه قبولى برسد خیلى کم است) و ما را نفعى نبخشید مگر ولایت صاحب این قبر و محبت او.
هر چه خواهى کن ولکن آن مکن
نیست در عالم زهجران تلخ تر
تکلم با کلیم (علیه السلام)
شبى در عالم خواب مقدس مى بیند که حضرت موسى (علیه السلام) با پیامبر اسلام (صلى الله علیه و اله و سلم) مشغول صحبت هستند ایشان به نزدیکى آن دو بزرگوار رفتند حضرت موسى از پیغمبر پرسید ایشان چه کسى هستند؟ پیامبر فرمود: از خودش بپرس و حضرت موسى از مقدس پرسید: کیستید؟ ایشان جواب داد من احمد پسر محمد از اهل اردبیل هستم و در فلان خانه مسکن دارم . حضرت موسى گفت : من فقط از شما اسمت را پرسیدم . مقدس جواب داد: خداوند وقتى از تو سوال کرد چه در دست دارى ؟ تو جواب دادى چوب است که با آن گوسفندان را به چرا مى برم و بر آن تکیه مى زنم و کارهاى دیگرى با آن انجام مى دهم خدا هم فقط از تو پرسید چه در دست دارى و تو آنقدر توضیح دادى بعد موسى (علیه السلام) به پیغمبر عرض کرد: راست گفتى که علماى امت من همانند انبیاء بنى اسرائیل مى باشند.
ترک جان گفتم نهادم پا به صحراى طلب
تا در آن وادى مرا از تن بر آید جان ز جا
طلا به جاى آب
«قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَاعِظٌ مِنْ قَلْبِهِ وَ زَاجِرٌ مِنْ نَفْسِهِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ قَرِینٌ مُرْشِدٌ اسْتَمْکَنَ عَدُوَّهُ مِنْ عُنُقِه»
شافی، صفحهى 652
زان اوج بگو که چیست در آخر کار
ان شاء الله تعالی همان طور که آرزوی همه ماست این انقلاب را به رهبری امام عزیز به انقلاب حضرت بقیه الله الاعظم امام مهدی(عج) پیوند خواهیم دادکه انقلاب جهانی اسلام می باشد.
شهید مجتبی محب روز
مجتبی محبروز در سال 1345 ش در تهران پا به عرصهی وجود نهاد. در دوران تحصیل شاگردی زرنگ و باهوش و مؤدب بود؛ چنانکه تمام مربیان و مسئولین مدرسه از وی رضایت داشتند.
مجتبی پس از سال دوم دبیرستان تصمیم گرفت وارد بسیج شود و به علت کمی سن خود را یک سال بزرگتر معرفی کرد و مدت دو سال در بسیج سپاهپاسداران به پاسداری و خدمت پرداخت. وی از 8 سالگی نماز میخواند و روزه میگرفت؛ به اجرای احکام اسلامی علاقه داشت. در کودکی همراه پدرش به مسجد میرفت، به خواندن قرآن و دعا علاقهمند بود.
در دوران انقلاب با وجود سنّ کم در تظاهرات شرکت میکرد، اعلامیه پخش میکرد و بر دیوارها شعار مینوشت. در روز 22 بهمن در تصرف پادگانهای نیروی هوایی و کلانتری 6 مشغول بود. پس از پیروزی انقلاب غالباً به پاسداری از نهادها میپرداخت. با ضد انقلابیون خصوصاً منافقین، درگیری فراوان داشت.
او فردی بود خوشاخلاق، ساده، بیآلایش، خندهرو و مهربان؛ هنگام خداحافظی و رفتن به جبهه صورت پرمهرش همچون گوهری تابان میدرخشید. او به گونهای مادرش را به آغوش کشید که معلوم بود برای آخرین بار است که مادر را میبیند.
مجتبی محبروز با شروع جنگتحمیلی عراق علیه ایران اسلامی دوباره به جبهه اعزام شد و هر بار مدت یک سال با مزدوران بعث عراقی جنگید و بالاخره در دهم اردیبهشت سال 62 در عملیات بیتالمقدس در جادهی اهواز _خرمشهر هنگام دفاع از دین حق، جان خود را فدای میهن اسلامی و قرآن کرد و در سنّ 17 سالگی به لقا الله پیوست.