بسم الله خیر الاسماء
در حیرتم که چه نویسم ؟! روی سخنم با کیست ؟ با خفته است یا با بیدار؟ اگر با خفته است ، خفته را خفته کی کند بیدار؟ و اگر با بیدار است ، بیدار در کار خود است.
و انگهی نویسنده چه نویسد که خود نامه سیاه و از دست خویش ، در فریاد است.
پیری و جوانی چو شب و روز بر آمد
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم.
بدنوع پشمها که رشتیم و بد جنس تخمها که کشتیم
خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم
دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم.
چون از کشتزارها خود، بی خبرم آسوده می چرم ، آه اگر از پس امروز بود فردایی ! ولیکن به قول شیخ اجل سعدی:
گاه باشد که کودک نادان
به غلط بر هدف زند تیری
کلمه ای چند تقریر شود، و نکاتی اندک تحریر گردد، شاید که دلپذیر افتد.
مگر صاحبدلی روزی به رحمت
کند در حق درویشان دعایی
معرفت نفس ، طریق معرفت رب است ، که از سید انبیا و هم از سید اوصیا - صلوات الله علیهما - ماثور است: من عرف نفسه فقد عرف ربه ، هر کس در خویشتن بیندیشد و در خلقت خود تفکر و تامل کند، در یابد که: این شخص محیر العقول ، واجب بالغیر است ، بلکه خود و جمیع سلسله موجودات را محتاج به حقیقتی بیند که طرف و سر سلسله همه است و جز او ته همه ربط محض به اویند و چون معلول ، هر چه دارد، پرتوی از علت است ، تمام اشیا را مرایی جمال حق بیند. و چون معلول به علتش قائم است علت با معلول معیت دارد نه معیت مادی و اقتران صوری ، بلکه معیت قیومی که اضافه اشراقی علت به ما سواهاست. و چون در سلسله موجودات ، اول علت است و با همه و در همه اول اوست ، پس اول ، علت دیده می شود، سپس معلول
دلی کز معرفت نور و ضیا دید
به هر چیزی که دید اول خدا دید
این بنده در ابیاتی گفته است:
من به یارم شناختم یارم
تو به نقش و نگار، یعنی چه ؟
عقل خبیر این لطیفه را از کریمه و هو معکم اینما کنتم
در می یابد، و از گفتار حق سبحانه به کلیمش که انا بدک اللازم یا موسی می خواند، و به سر و رمز اشارت ارسطو که ان الاشیاء کلها حاضرات عند المبدا الاول علی الضروره و البت پی می برد. تا درجه فدرجه به جایی می رسد که می بیند حقیقت امر، فوق تعبیر بهعلت و معلو است. و چون وجود در هر جام قدم نهاد، خیر محض و قدومش ، خیر مقدم است ، و همه خیرات از یک حقیقت فائض شده اند که ان من شی الا عندنا خزائنه ، پس کل الکمال و کمال الکل ، ، مبدا واجب الوجود است ، و عقل بالفطره عاشق آن کمال مطلق است که العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان
و جنت اهل کمال ، همان کمال است که جنت لقاست. در ابیاتی گفته ام:
چرا زهد اندر هوای بهشت است
چرا بی خبر از بهشت آفرین است
بلکه ماسواه ، شتابان به سوی او رهسپارند. در غزلی گفته ام:
معشوق حسن مطلق اگر نیست ماسواه
یکسر به سوی کعبه عشقش روانه چیست
و متاله سبزواری چه نیکو فرموده است:
و کل ما هناک حی ناطق
و لجمال الله دوما عاشق
حالا که عقل به فطر، طالب آن مقام است ، ناچار از موانع باید بر حذر باشد، و اگر رهزنی سد راه شد، لابد باید با او بجنگد تا به مقصود رسد، بلکه بی رهزن نخواهد بود و نتوان بود.
در این مشهد که آثار تجلی است
سخن دارم ولی ناگفتن اولی است
و آن رهزن جز ما، دیگری نیست.
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
خوشا کسی که در این راه بی حجاب رود
در ترجیح بندی گفته ام:
زنگ دل را زدای تا یارت
بدهد در حریم خود بارت
به خدای علیم بی همتا
حاجبی نیست غیر زنگارت
خواهش گونه گون نفسانی
کرد در دام خود گرفتارت
شد خدا بینیت ز خود بینی
رفت دینداریت به دینارت
وای بر تو اگر که می خواهی
گرم داری به خویش بازارت
سر تسلیم بایدت بودن
گر بزارت کشند بردارت
اندرین یک دو روزه دنیا
نرسانی به خلق آزارت
تو بهشت و جهنم خویشی
تا چه خواهد که بود اسرارت
گرچه بسیار تو بود اندک
ز اندکت می دهند بسیارت
ای بنده خدای ! به خود آی و در حضور و مراقبت می کوش که:
در خلوتی ز پیرم کافزوده باد نورش
خوش نکته ای شنیدم در وجد و در سرورش
گفتا حضور دلبر مفتاح مشکلاتست
خرم دلی که باشد پیوسته در حضورش
ندانم کدام ذره بی مقدار در خواب غفلت است تا بنی آدم غافل باشد، اگر چه هیچ ذره ای بی مقدار نیست که:
دل هر ذره را که بشکافی
آفتابش در میان بینی
یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریک الذی خلقک فسویک فعدلک فی ای صوره ما شاء رکبک
قرآن کریم صورت حقیقیه انسان کامل است و صراط مستقیم که یهدی الی الرشد ، یهدی للتی هی اقوم
ره رها کرده ای. از آنی گم
عز ندانسته ای ، از آنی خوار
چز بدست و دل محمد نیست
حل و عقد خزینه اسرار
بیدار باش و از تن اسایی بر کنار باش که:
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
کام حیوانی را به بی زبانها گذار، تو که مشمول الرحمن علم القرآن خلق الانسان عمله البیان هستی ، اهل بیان باش ، خاموش باش تا گویا شوی. چشم ببند تا بینا شوی. رسول الله (ص) فرمود: غضوا ابصارکم ترون العجائب.
آب کم جوی ، تشنگی آور بدست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
به خویشتن خطاب می کنم: ای همبازی اطفال ! ای سرگرم به قیل و قال ! ای اسیر اصطبل و علف ! ای دور از سعادت و شرف ! ای محبوس در لظای (:: آتش) هوی ! ای محروم از جنت لقاء! عمر به بی حاصلی و بوالهوسی گذشت ، چه شود که به خود آیی و ببینی چه کسی ! بل توثرون الحیوه الدنیا و الاخره خیر و ابقی ، کلا بل تحبون العاجله و تذرون الاخره ندانم چه کسی در خانه دوست رفت و نا امید و برگشت ؟!
یک صبح به اخلاص بیا بر در ما
گر کام تو بر نیامد آن گه گله کن
چه کسی سوز دلش به التهاب آمد و برد (:: خنکای) الیقین عشق التهابش را فرو ننشاند؟
ای که عاشق نئی ، حرامت باد
زندگانی که می دهی بر باد
در به روی هم باز است ، دربان ندارد، تعیین وقت لازم نیست ، هیچ عنوان و رسم نمی خواهد، جز این که:
در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس
بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است
کمال اصفحانی چه خوش گفته است:
بر ضیافتخانه فیض نوالت منع نیست
در گشاده است و صلا در داده ، خوان انداخته
رهرو، چه زن باشد و چه مرد، چه آسیه و مریم ، چه جنید و ابراهیم ادهم. به قول عمان سامانی:
همتی باید قدم در راه زن
صاحب آن خواه مرد و خواه زن
غیرتی باید به مقصد ره نورد
خانه پرد از جهان چه زن چه مرد
شرط راه آمدن نمودن قطع راه
بر سر رهرو، چه معجر، چه کلاه
سخنی چند در آداب سائر الی الله بیاوریم - که پا در کفش بزرگان کنیم و تشبه به آنان که من تشبه بقوم فهو منهم - آرزو بر جوانان عیب نیست !
1- قرآن که صورت کتیبه انسان کامل - اعنی (::مقصودم) حقیقت محمدیه - است ، به اندازه ای که از ان بهره برده ای ، به حقیقت خاتم (ص) تقرب یافته ای ، اقرا و ارقه (::بخوان و بالارو) .
رسول الله (ص) فرمود: ان هذا القرآن مادبه ، فتعلموا مادبته ما التطعتم و ان اصفرا البیوت لجوف اصفر من کتاب الله تعالی. پس ای اخوان صفا و خلان وفا! به مادبه ای ایید که فیها ما تشتهی الانفس و تلذ الاعین.
2 - ای عبادالرحمن ! تا سوره فرقان از عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض تا آخر سوره ، هر یک دستور العملی کاملی است.
3 - در باب سیزدهم و باب بیستم ارشاد القلوب دیلمی آمده است که: قال النبی (ص) : یقول الله تعالی: من احدث و لم یتوضا فقد جفانی ، و من احدث و توضا و لم نصل رکعتین فقد جفانی ، و من صلی رکعتین و لم یدعنی فقد جفانی ، و من احدث و توضا و صلی رکعتین و دعانی فلم اجبه فی ما یسال من امر دینه و دنیاه ، فقد جفوته و لست برب جاف.
حالا که در این عمل سهل رخیص چنین نتیجه عظیم و نفیس است ، خوشا حال آن که از علو همت خود بعد از دادی این دستور از حق تعالی مطلبی بخواهد که آن را زوال و نفاد نباشد، اعنی حلوت ذکر و لذت لقا وشرف حضور بخواهد، و زبان حالش این باشد که:
ما از تو نداریم به غیر از تو تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیده است.
4 - و کلوا و اشربوا و لا تسرفوا انه لا یحب المسرفین فضول طعام ، ممیت (::میرانده) قلب است و مفضی (::کشاننده) به سرکشی نفس و طغیان اوست ، و از جل خصال مؤ من ، جوع (::گرسنگی) است. نه چندان بخور کز دهانت بر آید
نه چندان که از ضعف جانت بر آید
5 - همان طور که فضول طعام ، ممیت قلب است ، فضول کلام نیز از قلب قاسی بر خیزد. از رسول الله (ص) روایت است: لا تکثروا الکلام بغیر ذکر الله ، فان کثره الکلام بغیر ذکر الله ، قسو القلب ، ان ابعد الناس من الله القلب القاسی.
6 - محاسبت نفس ، که امام کاظم (ع) فرمود: لیس منامن لم یحاسب نفسه فی کل یوم ، فان عمل حسنا، استزادالله ، و ان عمل سیئا، استغفرالله تعالی منه و تاب الیه.
7 - مراقبت و این مطلب عمده است. قال الله تعالی: و کان الله علی کل شی رقیبا. و قال النبی (ص) لبعض اصحابه: عبدالله کانک تراه ، فان لم تکن تراه ، فهو یراک.
8 - الادب مع الله تعالی فی کل حال در باب چهل و نهم کتاب ارشاد القلوب دیملی آمده است: روی ان النبی (ص) خرج الی غنم له و راعیها عریان یفلی ثیابه ، فلما راه مقبلا لبسها، فقال النبی (ص) : امض فلا حاجه لنا فی رعایتک.فقال. و لم ذلک ؟!) فقال: انا اهل بیت لا نستخدم من لا یتادب مع الله و لا یستحیی منه فی خلوته.
9-العزله. سلامت در عزلت است. با خلق باش و نباش.
هرگز میان حاضر و غائب شنیده ای
من در میان جمع ودلم جای دیگر است
10 - التهجد، و من اللیل فتهجد به نافله لک عسی ان یبعک ربک مقاما محمودا و قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا.
11 - التفکر، قال الله تعالی: الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض ، ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار.
12 - ذکر الله تعالی فی کل حال قلبا و لسانا. قوله سبحانه: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفه و دون الجهر من القول بالغدو و الاصلا و لا تکن من الغافلین ان الذین عند ربک لا یستکبرون عن عبادته و یسبحونه و له یسجدون.
13 - ریاضت در طریق علم و عمل بر نهجی (شیوه ای) که در شریعت محمدیه (ص) مقرر است و بس ، که علم و عمل برای طیران به اوج کمال و عروج به معارج به منزلت دو بالند.
14 - اقتصاد یعنی میانه روی در مطلق امور حتی در عبادت.
15 - مطلب در دو کلمه است: تعظیم امر خالق ، و شفقت با خلق. فرزانه آن که خواهد تعظیم امر خالق
دیگر که باز دارد از خلق شر و شورش
گفتار بسیار است ، ولی دو صد گفته چون نیم کردار نیست ، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
و السلام علی من اتبع الهدی
قم ، حسن زاده آملی
21/3/1349ه. ش