معراج شهدا........
در قسمتی از حیاط پادگان ، وارد محوطه ی خانم ها شدیم. صدای مداحی و غربت فضا راپر کرده بود. به ضریح رسیدیم
السلام علیک یا عباد الصالحون
خدای من بدن 22 شهید ، چه حس حضوری در اینجا حاکم است .... دستم از را ضریح عبور دادم شاید که فاصله کمتر شود.....
فدای شما شوم، همه گمنامید...... فکر مادر، خواهر ، همسر ،دختر و ... را نکردید
ایا داشتن یک قبر از شما برایشان زیاد بود.
خدایا اخر مفهوم این اقتدا به مادر پهلو شکسته چیست....اینها هر کدام جگر گوشه ی خانواده ای هستند که بعد سی سال برگشتند.......
نگاهم به یک شهید است درد دل میکنم، سکوت میکنم ......
مداح می خواند کجاست منزل لیلی جزیره ی مجنون ......هنوز معلوم نیست که هر کدام کجای این کشور میروند اما......
شروع کردم به فکر کردن.....
میدانید معراج کجا بود؟
معراج کل خوزستان بود ،کل شهدا انجا بودن ،خداچه تجلی میکرد انجا...
کاروانها بودند ،که می امدند میرفتند...
اما شهدا برای ابلاغ پیام ایستاده اند..... اری عزیزانم پیامتان را میشنوم .....
خدا چه فضل وبخششی می کند از ربوبیتش برای اگاه کردن انسانها ......
چه حجت هایی امدند.....
پیامبران که مقدمه ی کتاب خدایند خبر از امدن بهانه ی خلقت ادمیان میدهند ،
اصلی که برای هدایت فرع قربانی میشود تا کرامت خالق بر همه مخلوقات روشن شود......
اری اگر انسانها که برای خلیفه اللهی باید اماده شوند نخواهند بفهمند، زمین و زمان خوب فهمیده اند......
خاکی که روح انسانها را در خود پناه داده ، میتواند چه حجتی شود و چه خدمتی به ان کند......
زمین کربلا رابنگر ، بالا رفتن روح انسانی را برای رسیدن کمال الهی میبینی ......
اری کم کم کتاب خدا دارد به نتیجه نزدیک میشود این ارواح مطهر خود را پیوند دادن به ارواح 14 تجلی عشق
و اقتدا کردن به تنها زن این حجج اللهی تا پیوند بخورند با سرسلسله ی عشق ........
اینان پناه خیمه امام زمان شدن تا مانند ابالفضل ندای بنی مادر سادات رابشنوند ....
اما غربت ، میراث فرزندان زهراست ...... سید علی رابنگر ..........
و نتیجه ی کتاب نیز تنها به دست چهاردهمین نور وتجلی خداست ........
4ساعت معراج بودیم
ای کاش تمام ساعات دنیا دراین 4ساعت خلاصه شود.
نوشته شده توسط منادی معرفت
هنوز خاک شلمچه جنون به دل دارد
ز هجر آن همه خورشید خون به دل دارد
سخن بگو طلاییه باز دلتنگم
برای سجده سرخ نماز دلتنگم
تبسمی به من ای فکه ... هر دو تنهاییم
چگونه بعد شهیدان خود سرپاییم
پر از دعای کمیلی... پر از جنون کارون
کجاست منزل لیلی جزیره مجنون
تو ای شهید که نامت خلاصه پاکیست
چقدر پیراهن خاکی تو افلاکیست
چقدر قمقمه خالی ات ادب دارد
هنوز نام اباالفضل زیر لب دارد..............
قرنهاست که فریاد «هل من ناصر» سیدالشهدا(ع) پهنهی زمان را پیموده است
و چون نفخات حیاتبخش روح القدس بر هر زمین مردهای که گذشته است
آن را به حیات عشق بارور ساخته و اینچنین، همهی تاریخ تو گویی روزی بیش نیست
و آن روز عاشوراست. راهیان کربلا را بنگر ....
اینهمه شور و اشتیاق و اینهمه شتاب در این راهیان شیدایی کربلا از چیست؟
اینان آنچنان مشتاقانه به جبههها میپیوندند
که تو گویی هنوزکاروان سال 61 هجری قمری به بیابان پردرد و بلای کربلا نرسیده است.
مگر آنان سر مبارک امام شهید را بر فراز نیزه ندیدهاند؟
اما نه،از عاشورای سال61 هجری قمری، دیگر زمان از عاشورا نگذشته است و همهی روزها عاشوراست.
زمان برامتحان من و تو میگرددتا ببینند که چون صدای «هل من ناصر» امام عشق برخیزد چه میکنیم ...
و اینجا آیینهی تجلی همهی تاریخ است.
چه میجویی؟ عشق؟ همینجاست.
چه میجویی؟ انسان؟ اینجاست.همهی تاریخ اینجا حاضر است.
بدر و حنین و عاشورا اینجاست و شاید آن یار، او هم اینجا باشد.
این شاید که گفتم از دل شکاک من است که بر آمد؛ اهل یقین پیامی دیگر دارند .............
شهید سید مرتضی اوینی