خبر شهادت آقا مهدی چند روز دیرتر به لشکر رسید و پس از مقدمهچینیهای زیاد اعلام شد، چون شهید زینالدین واقعاًَ توی دل بچهها جا داشت!
در همین ایام یکی از برادران بسیجی خواب دید دشمن منطقه را بمباران شیمیایی کرده است و اولین نفری که مسموم شده، روحانی لشگر حاج آقا بسطامی است. وقتی هم با بچههای دیگر صحبت میکند، آتشی از دهانش بیرون میآید که حالت مسمومیت ایشان را به دیگران سرایت میدهد!
این خواب را خود آن برادر خدمت حاجآقا تعریف کرد. از او خواست تعبیرش را بیان کند. حاج آقا از شهادت آقا مهدی اطلاع داشت و منتظر این بود تا در فرصتی مناسب خبر را اعلام کند. ایشان به آن برادر بسیجی گفت: «سه روز دیگر جوابتان را خواهم داد». صبح روز سوم، همه با ناباوری دیدند در لشگر آوای قرآن بلند است.
وقتی بچهها جمع شدند، خود حاج آقا با حالی سوگوار پشت تریبون قرار گرفت و شروع به صحبت کرد. در مقدمه نیز از شهادت سرداران اسلام و انقلاب سخن گفت. بعد ادامه داد: «تعبیر خواب آن برادر این است که دشمن برادر عزیز ما، آقامهدی زینالدین را به شهادت رسانده است. این خبر همان آتشی است که از دهان من بیرون میآید و هستی شما بسیجیان را میسوزاند....».
دیگر مجلس به هم میخورد هیچکس حال خودش را نمیفهمید...
صدای ضجه تمام فضا را پر کرد. بعضی از هوش رفتند، گروهی سر به دیوار زدند، عدهای خاک بر سر و رو پاشیدند.
و خود آن برادر بسیجی که این خواب را دیده بود، یک روز تمام بیهوش در بستر افتاد.