سفارش تبلیغ
صبا ویژن

(تقدیم به عموی شهیدم)

جمعیت زیادی آمده بودند

همه جا آب و جارو شده بود

بنرهای "حجکم مقبول" بر روی دیوارهای کوچه و حیاط جلوه ای خاص داشت.

دسته گل های تازه خبر آمدنت را به ما می دادند.

آن زمان شش سال بیشتر نداشتم.

حلقه ی گل را از پدرم گرفته و منتظرت بودم...

سر کوچه که رسیدی به سویت دویدم و شما نظاره گرم بودی

وقتی که به کنارت رسیدم ،خم شدی تا بتوانم حلقه گل را بر گردنت بیاندازم...

بعد از آن مرا در آغوشت گرفته و سپس آن حلقه گل را بر گردنم انداختی...

این اولین خاطره ایست که از شما دارم.

پدر همیشه از دلاوریهایت برایمان می گفت

داغ سر مجروحت همیشه آتشی را در قلبم روشن نگاه می داشت

اما صدای خنده هایت را که می شنیدم،قلبم آرام می گرفت.

شما فاتح میادین جهاد اصغر بودید...

فقط در زمان شما بود که تکاوران ایرانی قهرمان جهان شدند

خاکهای خرمشهر و آبادان با قدمهایت مانوس بودند...

اروند در هر خروشش بر خود می بالد که روزگارانی را باشما و یارانتان گذرانده است.

بعد جنگ نیز در پی فتح سنگرهای جهاد اکبر،روزها را سپری می کردید...

نماز جماعت،نماز جمعه ،یتیم نوازی،دستگیری از مستمندان

و کمک به دوستان و آشنایان هر کدام سنگری بودند،که به دست شما فتح شدند.

آری عمو جان...

شما همیشه رزمنده بودید و بزرگترین نشانه ی آن بدن مجروحت بود...

بدنی که جراحتش  هم از 

ترکش های صدامیان است و هم از ترکشهایی که نااهلان بعد از جنگ بر آن وارد کردند.

چقدر سخت بود برایت ، تحمل دوری از یاران شهیدت 

چند روزی می شد که دوباره از حج بازگشته بودی...

اولین شب جمعه ی ماه رمضان موعدی بود برایت

تا پرواز کنی به حیاتی که  عند ربهم یرزقون است.

آری وعده ی دیدارت فرا رسیده بود...

این بار هم جمعیت زیادی آمده است

کوچه و حیاط پر شده است از بنر و دسته گل...

صوت قرآن را می شنوم ، چشمانم خیره شده به این راه...

منتظرت هستم...

اما انگار حاجی این حج را برگشتی نیست...

این بار صدایی از آسمان می آید:

" حجکم مقبول"

 من هم چنان نظاره گر راهی هستم که میان ما فاصله انداخته

و شما نیز نظاره گر من هستی...

با همان لبخند زیبایت و  دستانی که پر است از گلهای زیبا...

عمو جان،این بار هم میدوم آن قدر میدوم تا دوباره تکرار شود:

دستانت ،آغوشت ،خنده ات ...

عموجان گوارایت باد، شهد شیرین شهادت 

برای هر شهیدی بازمانده ای است که زینب وار ایستاده تا پیام شهید را برساند...

و چه زیباست صبر همسر و فرزندانت و روایت گری آنان...

عموی عزیزم این بار شما برایمان دعا کن تا

والفجر بعد از لیالی عشر برایمان واقع شود، زیرا که ان مع السر یسرا...

(نوشته شده توسط منادی معرفت)

 a5012db573db04_002.jpg (100×150)


 


folder98 facebook
ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ