سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

خاطرات

 

اخلاق و رفتار محمدى 
خانم طباطبایى دختر علامه نقل کرده اند
ایشان اخلاق و رفتار محمدى داشتند هرگز عصبانى نمى شدند و هیچ وقت صداى بلند ایشان را در حرف زدن نشنیدیم در عین ملایمت در خوى و خلق بسیار قاطع و استوار بودند مثلا در امر نماز مقید بودند که نماز را اول وقت بخوانند و در این زمینه اهتمام روا مى داشتند و سستى دیگران را با صراحت تذکر مى دادند.
در ماه مبارک رمضان تمام شبها تا سحر بیدار مى نشستند بسیار دقیق و منظم بودند و براى همه اوقات روزشان برنامه ریزى مى کردند.
علاقه زیادى به تلاوت قران داشتند و سعى مى کردند آن را با صوت بلند بخوانند خودشان مى گفتند برنامه اى که دارم از بیست و شش سالگى تا به حال بهم نخورده است با وجود انبوه کارهاى مهمى که داشتند هرگز دست رد به سینه کسى که براى امرى هر چند پیش پا افتاده نزد ایشان مى آمد نمى زدند و این به سبب رقت قلب و عاطفه شدید ایشان بود.
حتى در این سالهاى آخر که بیمار بودند مراجعات را رد نمى کردند یک بار که به قم رفته بودم به من گفتند: صبح تا به حال ، بیست و چهار بار به در خانه رفته و مراجعات مردم را جواب داده ام . 

مدرک دکترا را نپذیرفت 


یک بار به علامه طباطبایى گفتند که شاه تصمیم دارد که دکتراى فلسفه به شما بدهد علامه از شنیدن این سخن آشفته گردید و اعلام کرد به هیچ عنوان از دستگاه ستم چنین چیزى را قبول نخواهد کرد بسیارى از افراد آمدند و اصرار کردند که این را قبول کنید به نفعتان است ، از جمله آنان رئیس وقت دانشکده الهیات بود که نزد ایشان آمد و گفت : اگر از پذیرفتن این عنوان امتناع نمائید شاه عصبانى مى شود و برایتان گرفتارى درست مى شود، این بار نیز علامه با شجاعت گفت از شاه هیچگونه واهمه اى ندارم و حاضر به قبول دکترا نیستم . 
با شهامت فرمود نمى دانم
در جلسات روز پنجشنبه اى که به منظور پاسخ به سوالات در نظر گرفته شده بود هر کسى از هر گروه و قشر و طبقه اى با درجات متفاوتى از دانش و معرفت سوالات و اشکالاتى مطرح مى کرد و ایشان علامه طباطبایى با کمال بزرگوارى و وقار کامل استماع نموده و آنگاه پاسخ متناسب سوال و در خور فهم سوال کننده را بیان مى داشتند.
یکى از حاضرین در آن جلسات نقل کرده است که شخصى از آن علامه بزرگ سوالى کرد ایشان پس از آنکه به سوال گوش داد با کمال تواضع فرمود:
اگر من پاسخ آن را ندانم اشکالى ندارد. 
استقبال از پاسخگوئى به سوالات 
یکى از اساتید دانشگاه نقل کرده اند:
آن خصلت او که مرا سخت تکان داد گشادگى و آمادگى او براى پذیرش ‍ افراد بود به سخنها گوش مى داد کنجکاو بود و نسبت به جهات دیگر معرفت حساسیت و هوشیارى بسیار داشت من از محضر او به نهایت توشه برداشتم هیچ یک از سوالات مرا درباره مجموعه طیف فلسفه اسلامى بى پاسخ نمى گذاشت با شکیبایى و حوصله و روشنایى بسیار به توضیح و تشریح همه چیز مى پرداخت . فرزانگى را جرعه جرعه به انسان منتقل مى کرد. چنانکه در دراز مدت نوعى استحاله در درون شخص به وجود مى آورد. 

راضى به رضاى خدا 
علامه حسن زاده آملى نقل مى کنند.
علامه طباطبایى انسانى بود راضى به رضاى خدا اوائل منزل ، مسکونى شخصى نداشتند هر روز و هر از چند مدت ، مجبور بودند محلشان را عوض کنند من یک بار به ایشان عرض کردم : آقا ما باید هر 6 ماه یکبار از شما آدرس جدیدى بگریم ایشان با کمال خونسردى از این مسئله گذشتند و گوئى کاملا راضى به رضاى الهى بودند. 

عاشق دلباخته اهل بیت 
استاد شهید مرتضى مطهرى در آثار مکتوب و سخنرانیهاى خود وقتى نامى از علامه طباطبایى مى آورند تعبیر روحى فداه را در مورد ایشان به کار مى بردند، از آن فیلسوف فرزانه پرسیدند دلیل اینکه از استاد خود این قدر تجلیل مى کنید چیست ؟
ایشان فرموده بودند: من فیلسوف و عارف بسیار دیده ام و احترام مخصوص من به ایشان نه به خاطر این است که یک فیلسوف است بلکه احترامم به این جهت است که او عاشق دلباخته اهل بیت علیه السلام است علامه در ماه رمضان روزه خود را با بوسه بر ضریح حضرت معصومه علیه السلام افطار مى کرد ابتدا به حرم مطهر مشرف مى شد ضریح مقدس را مى بوسید سپس به خانه مى رفت و غذا مى خورد این ویژگى بود که مرا به شدت شیفته ایشان نموده است و این خصوصیت درس آموزى آن مفسر عالیقدر یعنى توسل به اهل بیت علیه السلام و عاشق و دلباخته بودن آن انوار درخشان ولایت و امامت از جمله ابعاد روحى و معنوى ایشان بود غالبا در مجالس روضه و مرثیه روزهاى جمعه شرکت مى کرد و با تمام وجود زار زار گریه مى کرد.

توجه به خانواده 
خانم طباطبایى دختر علامه مى گوید:
پدرم همیشه از مادرم به نیکى یاد مى کردند و مى گفتند این زن بود که مرا به اینجا رسایند او شریک من بود و هر چه کتاب نوشته ام نصفش مال این خانم است . وقتى از همسرشان پرسیده بودند علامه با آن شخصیت عظیم علمى و مشغله هاى فکرى چگونه امور خانوادگى را با فعالیتهاى علمى شان تنظیم مى کردند؟
جواب داده بود: ایشان در برنامه روزانه خود اوقات و ساعاتى را به خانواده شان اختصاص مى دادند بعد از هفت ساعت کار بعد از ظهر تا شب را مى گفتند که دیگر خصوصى است بیایید بنشینید حرف بزنیم مى گفتند: این ساعت بهترین اوقات من است و همه ناراحتى هایم را برطرف مى کند و با وجود حجم زیاد کار هایشان اینگونه نبود که از خانواده غافل شوند. به همسر و فرزندانشان اهمیت خاصى مى دادند... رفتار پدرم با مادرم بسیار احترام آمیز و دوستانه بود همیشه طورى رفتار مى کردند که گویى مشتاق دیدار مادرم هستند ما هرگز بگو و مگو و اختلافى بین آن دو ندیدیم به قدرى نسبت به هم مهربان و فداکار و با گذشت بودند که ما گمان مى کردیم اینها هرگز با هم اختلاف نظرى ندارند در صورتى که زندگى مشترک به هر حال بدون اختلاف نظر نیست آنها واقعا مانند دو دوست با هم بودند. 

ترحم به حیوانات 
یکى از همسایگان علامه نقل مى کنند یک روز صبح حضرت علامه طباطبایى شخصى را به دنبال ما فرستادند با اینکه علامه براى کار شخصى به کسى مراجعه نمى کرد رفتیم دیدیم که بسیار ناراحت است و نمى توانست مطالعه کند... معلوم شد که گربه اى در چاه حیاط خلوت خانه ایشان افتاده است و با آنکه مرتب براى آن غذا مى ریخت ولى بسیار ناراحت بود که چرا باید غفلت شود و سر چاه باز مانده باشد و حیوانک در آن بیفتد سپس دستور داد تا مقنى بیاورند و در چاه را باز کند و گربه را بیرون بیاورند به نقل از فرزند ایشان این کار حدود1500 تومان در آن زمان براى ایشان خرج برداشته بود ولى بسیار خوشحال بود که حیوانى را نجات داده است . 
اهتمام در انجام امور شخصى 
خانم طباطبایى دختر علامه نقل مى کنند علامه طباطبایى مایل نبود در خانه کارهاى شخصى او را دیگرى انجام دهد، حتى این اواخر که بیمار بودند و من به خانه شان مى رفتم با آن حال بیمارى براى ریختن چاى از جاى خود بر مى خواستند و اگر من مى گفتم :
چرا به من نگفتید که برایتان چاى بیاورم ؟
مى گفتند:
نه ، تو مهمانى ، سید هم هستى و من نباید به تو دستور بدهم 

رفتار آموزنده 
یک روز در خیابان دوچرخه اى با ایشان علامه طباطبایى برخورد کرد و موجب مجروح شدن پایشان گردید یکى از نزدیکانشان که آن حوالى بود علامه را به مغازه اى برد و روى صندلى نشانید آن دوچرخه سوار که علامه را نمى شناخت رو کرد به استاد و گفت : درست راه برو عموجان ، علامه فرمودند:
خداوند همه ما را به راه درست هدایت کند. 

تواضع بسیار 
یکى از شاگردان علامه نقل مى کنند:
علامه طباطبایى آنقدر متواضع و مودب و در حفظ آداب سعى بلیغ داشت که من کرارا خدمتشان عرض کردم آخر این درجه از ادب شما و ملاحظات شما ما را بى ادب مى کند شما را به خدا فکرى به حال ما بکنید از قریب چهل سال پیش تا به حال دیده نشد که ایشان در مجلس به متکا و بالش ‍ تکیه زنند بلکه پیوسته در مقابل والدین مودب قدرى جلوتر از دیوار و زیر دست میهمان وارد مى نشستند.
من شاگرد ایشان بودم و بسیار به منزل ایشان مى رفتم و به مراعات ادب مى خواستم پائین تر از ایشان بنشینم ابدا ممکن نبود ایشان بر مى خواستند و مى فرمودند.
بنابراین ما باید در درگاه یا خارج از اتاق بنشینیم ؟
در چندین سال قبل در مشهد مقدس که وارد شده بودم براى دیدنشان به منزل ایشان رفتم دیدم در اتاق روى تشکى نشسته اند به علت ناراحتى قلبى طبیب دستور داده بود روى زمین سخت ننشینند.
ایشان از روى تشک برخاستند و مرا به نشستن روى آن تعارف کردند من از نشستن خوددارى کردم من و ایشان مدتى هر دون ایستاده بودیم تا بالاخره فرمودند: بنشینید، تا من جمله اى را عرض کنم
من اطاعت کرده و نشستم و ایشان نیز روى زمین نشستند و بعد فرمودند:
جمله اى را که مى خواستم عرض کنم این است که آنجا نرم تر است 

منبع : درس زندگی 

مولف: سید رضا حسینی

 


folder98 facebook
ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ