از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله روایت شده است:شخصی نزد رسول خدا آمد

 وحضرت از او پرسید:حال شما وبرادران دینی شما از جهت محبت و دوستی

 من وعلی علیه السلام چگونه است؟

 آن شخص عرض کرد؛که شما را مثل جان خود میدانم وحضرت فرمود:تو دوست

 خداوند هستی پس غم مخور ،زیراکه سختی های دنیا می گذرد وخداوند آن قدر به

 تو نعمت خواهد دادکه به احدی نداده است،پس همیشه صلوات بفرست

آن مرد بسیار خوشحال شد وذکر صلوات را شروع کرد.روزی ابوبکر وعمر به او

رسیدندواورا مسخره کردند وبه او گفتند:محمد خوب کاری برای تو پیدا کرده است.

چندی گذشت تا یک روز آن دو ، همان مرد را دوباره در بازار دیدندوگفتند: ای مرد

در بازارچکار می کنی؟گفت:من مالی ندارم تا تجارت کنم تجارت من صلوات است.

آن دو گفتند :صلوا ت که شکم را سیر نمی کند.مرد جواب داد:به خدا قسم اینطور

نیست خداوند مرا از سختی ها نجات می دهدناگاه مردی پیدا شد که دوماهی

فاسددر دست داشت

ابوبکر وعمرگفتند:آن ماهی ها را به این مرد بفروش. ماهی فروش گفت:ای مرد

این ماهی هارا از من بخر.مرد مومن گفت:پولی ندارم.آن دو نفر گفتند:تو ماهی

را بخر،پول آن را محمد میدهدآن مرد ماهی را خرید وفروشنده نزدرسول خدا

صلی الله علیه واله رفت ویک درهم از آن حضرت گرفت

آن مرد مومن ماهی را به خانه بردوهنگامی که شکم آن را پاره کردجواهری از

شکم ماهی بیرون آمدکه قیمت آن به دویست درهم می رسید.ابوبکر وعمر از

شندیدن این خبر ناراحت شدند،نزد ماهیفروش رفته وبه او گفتند، که از شکم 

ماهی دو جواهر در امده،در حالی که تو ماهی فروخته بودی نه جواهر،

پس برو وجواهرت را بگیر.پس صاحب ماهی مدعی شد وجواهر را گرفت .در این

هنگام جواهرها تبدیل به عقرب شده ودست مرد را گزیدند.در این حال آن دو

گفتند :این سحر محمد است.

آن مرد مومن دو جواهر دیگر از شکم ماهی پیدا کرد .باز آن دو ،صاحب ماهی

را خبر کردند.برای باردوم خواست که آن گوهرها را بگیرد.این بار گوهر ها به دو مار

تبدیل شدند.آن دو گفتند:سحر به اینبزرگی ندیده بودیم .مرد مومن گفت:اگر این

سحر است ،پس بهشت وجهنم نیز سحر است.

انگاه آن مرد چهار گوهر ار خدمت پیامبر صلی الله علیه واله آورد.جمعی از تاجران

عرب حاضرشدندوگوهرها را به چهار صد دینار خریدند

حضرت فرمودند:خدا این نعمت را به جهت صلوات به تو عطا فرمود

 


folder98 facebook
ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ