سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چند روز پیش یکی از خواهران عزیزم به اسم نجمه برام کامنتی در درباره با پست فتجلبت بجلبابها گذاشتند که باوجود جوابی که داده بودم اما بطور ناگهانی پاک شد،ضمن عذر خواهی از ایشون ،پاسخ را اینجا قرار میدهم...

ان شالله موفق به کسب رضای الهی شویم...


سلام نجمه جون...عزیزم چرا باهاشون صحبت نمیکنی رسیدن به حجاب پوشیه امری شخصی است نباید از روی اجبار باشه...حجاب تکلیف شخصی زن است درسته رعایت حجاب مصلحت عمومی است،اما مقدارش مربوط به خودته...چرا صورت مسئله رو پاک میکنی جدایی مغبوض ترین حلاله عرش به لرزه می افتد مگه نمیگی دوستش داری،دلالیلشو بشو،دلایلتو بگو...اما اگر خودتم پوشیه رو دوست داری فقط سختته شاید من بتونم کمکت کنم خانم گلم ...در هر حال اگه دوست داری میلتو برام بفرست از طریق اون در ارتباط باشیم...


بسیاری از رزمندگان عارف و شیدا در میان خاکریزها و سنگرهای خاکی در جستجوی گوهر گران مایه ای بودند که در کوچه پس کوچه های زندگی مادی و حیوانی و در زیر لجنزار تعلّقات و شهوات مدفون گردیده بود؛

یعنی آن «خودحقیقی» انسان.

پرسش و دغدغه اساسی آنها این بود که «من کیستم»؟ و «من چیستم»؟

حیران شده ام که میل جان با من چیست واندر گِلِ تیره این دلِ روشن چیست؟

عمریست هزار بار «مَن» گویم و «مَن»«مَن» گویم و لیک می ندانم «مَن»چیست؟

آن عارفان و شیفتگان حریم الهی خوب دریافته بودند که درک و شهود «خودحقیقی» و «عِلوی» جز از طریق فکر و ذکر و سلوک و مخالفت با هواهای نفسانی میسّر نیست؛

لذا در طول دفاع مقدّس جوانهایی بودند که با کتابهایی مانند:

«لبّ اللّباب» مرحوم علامه طهرانی رحمه الله ،

«رساله لقاء اللّه» عارف کامل میرزا جوادآقا ملکی تبریزی رحمه الله و

«شرح دعای سحر» حضرت امام رحمه الله

مأنوس و همنشین بوده، براساس دستور العمل های آنان سیر می نمودند.

جوانانی بودند که پس از نماز جماعت صبح با نفس خود «مشارطه» می کردند؛ یعنی با خود شرط می نمودند که امروز نباید گناهی از من صادر شود.

پس از این مشارطه در طول روز از خود «مراقبه» می کردند که مبادا در سخن و رفتار و نیّتهای خود، از طریق عبودیّت و بندگی خداوند منحرف شوند

 پس از سپری شدن روز و در هنگام خواب همچون یک بازپرس موشکاف، نفس خویش را «محاسبه» کرده، کارهای آن روز را از نظر می گذراندند. اگر کار خوب و شایسته ای انجام داده بودند، شکر و سپاس خداوند را به جا می آوردند، و اگر خطا و لغزشی از آنها سر زده بود، به سجده استغفار و توبه می افتادند و نفس خود را «معاتبه» و نکوهش می نمودند و در پایان برای آنکه نفس امّاره، سرکش نشود و دو مرتبه آن اشتباه را تکرار نکند، نفس خود را مجازات و «معاقبه» می کردند.

مراحل پنجگانه مذکور، یعنی: مشارطه، مراقبه، محاسبه، معاتبه و معاقبه که در بسیاری از کتب اخلاقی و سیر و سلوکی، از جمله: کتاب «شرح چهل حدیث» امام خمینی رحمه الله و «المراقبات» مرحوم میرزا جوادآقا ملکی تبریزی رحمه الله مورد تأکید فراوان می باشد، جزء برنامه روزانه بسیجیان عارف و مخلص بود.

از جمله این عارفان مجاهد، نوجوان شانزده ساله ای بود که دارای برنامه های ویژه ای برای خودسازی بود. آنچه در ذیل می آید، از زبان همرزم این شهید نوجوان، یعنی شهید «محمد بندرچی» است:

«این داستان مربوط به شبهایی است که در پادگان لشکر 8 نجف اشرف در کنار شهر شوشتر مستقرّ شده بودیم. گردان حضرت رسول صلی الله علیه و آله قزوین به عنوان گردان غوّاص انتخاب شده بود؛ گردانی که در اوایل سال 1365 و با تبلیغات گسترده ایران که امسال سال تعیین کننده در جنگ خواهد بود، از مخلص ترین و عاشق ترین نیروها شکل گرفته بود.

سحرها وقتی برای نماز آماده می شدیم و به کنار تانکرها می آمدیم، صدای جانسوزی از اطراف محوطه گردان به گوش می رسید؛ ناله های نیمه شب دلنوازی که از حنجره عاشقی بی قرار بر می خاست و زمزمه های عاشقانه ای که از فراق یار، بی قراری می کرد. همه دوست داشتند بدانند صاحب صدا کیست؟

از بچه های نگهبان می شنیدیم که این برنامه خیلی زودتر از اذان صبح هر روز دنبال می شود و خود شاهد بودم که هر روز جانسوزتر از قبل ادامه می یابد.

با کنجکاوی که داشتم، او را پیدا کردم. او شانزده سال بیشتر نداشت. با قد و قواره ای کوچک، همیشه لبخند ملیح بر لب داشت و چهره استوار و مصمّمش حکایت از روحی بلند داشت. پیش تر در دوران راهنمایی او را دیده بودم و حدود یک سال از من کوچک تر بود. بسیار مؤدّب، موقّر و پاکیزه بود و الآن در رشته ریاضی ـ فیزیک درس می خواند و از تیزهوشان دبیرستان بود. پایبندی عجیبی به انجام واجبات و حتّی مستحبات داشت و در مکروهات و مباحات هم اهل احتیاط بود.

هر چه به او نزدیک تر می شدم، خود را حقیرتر می دیدم. گویا دریایی موّاج از معنویات بود که با همه جوش و خروش عاشقانه اش، آرامش عجیبی در برخوردها و برنامه های فردی و اجتماعی داشت. هر چه جلوتر می رفتم، حالات معنوی او فزونی می یافت؛ به گونه ای که در شبهای سرد زمستان 1365 و قبل از عملیات کربلای 4 در اروندکنار، می دیدم که برنامه های شبانه اش ادامه داشت.

برنامه ریزی و نظم در عبادتهای مستمرّ و دلنشین، مطالعات عمیق دینی و تفکّر، ادب در برخوردها و مهرورزی و کمک به دیگران بر جاذبه اش می افزود و همگان را مجذوب خود می کرد؛ اما با این حال، خلوت را دوست می داشت.

وقتی کتاب «رساله لقاء اللّه» مرحوم ملکی تبریزی را در کتابهایم دید، پیشنهاد مطالعه و مباحثه آن را به من داد و من مشتاقانه پذیرفتم.

اصرار داشت که من کتاب را بخوانم و توضیح دهم. بارها می شد که من می خواندم، ولی مطلب را نمی فهمیدم و او با ادبی خاص، مطلب را آن چنان باز می کرد که گویا بارها آنها را تدریس کرده و در فلسفه و عرفان صاحب نظر است. با این حال، با حالتی سؤال گونه می پرسید که آیا درست گفته است؟

بعد از شهادتش در جزیره امّ الرصاص، نوشته ای از برنامه های روزانه اش به دستم رسید که البته خود از نزدیک شاهد اجرای آنها بودم و بعدها فهمیدم که گویا با مرحوم سعادت پرور (پهلوانی) هم در ارتباط بوده است.

در ذیل به برنامه های روزانه آن شهید عارف و سالکِ الی اللّه که عین عبارات و نوشته های اوست، اشاره می کنم:

1. تمام مواظبت بر ادای واجبات و ترک محرّمات با کمال دقّت؛

2. کمال مراقبت در همه روز؛

3. محاسبه هنگام خواب؛

4. تدارک وتنبیه و مجازات؛

5. ساعتی خلوت با خدا یا گریه و زاری و خضوع و خشوع؛

6. چون از ذکر خسته شدی، سر به گریبان فکر فرو بری؛

7. هفتاد مرتبه استغفار صباحا و مساءً؛

8. هر شب و عصر جمعه صد مرتبه سوره قدر؛

9. مواظبت بر تهجّد و برخواستن لیل و قرائت قرآن تا طلوع آفتاب؛

10. تمام مواظبت بر دوام توجّه به حضرت حجّت علیه السلام و بعد از هر نماز دعای غیبت، سه مرتبه توحید و دعای فرج؛

11. تسبیح حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام بعد از هر نماز واجب و قرائت آیة الکرسی قبل از خواب؛

12. سجده شکر بعد از بیداری از خواب و خواندن آیات آخر سوره آل عمران با توجه در معنا؛

13. دعای صحیفه بعد از نماز واجب ترک نشود.»

این برنامه مراقبت ویژه ای بود که یک نوجوان شانزده ساله به آن عمل می کرد و پس از شهادت او در جیب لباسش پیدا شد.

جبهه های نبرد، از این شهیدان عارف و عارفان شهید بسیار به خود دیده است.

نویسنده : مصطفی عزیزی علویجه

اطلاعات شهید محمد بندرچی

پانزدهم خرداد 1349، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش اسماعیل، معلم بود و مادرش فاطمه‌بیگم نام داشت. دانش‌آموز دوم متوسطه در رشته تجربی بود.

به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. چهارم دی 1365، در ام‌الرصاص عراق به شهادت رسید.

پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال 1376 پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.

 


در محفل دوستان بجز یاد تو نیست

ازاده نباشد آنکه ازاد تو نیست

شیرین لب و شیرین خط و شیرین گفتار

ان کیست که با این همه فرهاد تو نیست

حضرت امام روح الله

 


این چله طرحی از یک دوست عزیز می باشد.

در این طرح قراره 313 نفر شویم و از 20 شعبان المعظم تا اخر ماه مبارک رمضان هر روز از بعد اذان صبح تا طلوع افتاب به نیت سلامتی و ظهور امام زمانمان حضرت حجه بن الحسن العسگری (عج) دعای عهد بخوانیم و در ضمن خواندن دعا حوائج دیگر یارانمان را نیز مد نظر گیریم.

از منتظران ان حضرت هر کس که می تواند اعلام امادگی فرماید تا بنده ایشان را به حلقه چله نشینان امام غریبمان اضافه کنم.

---------------------------------------------------------

با تشکر از تمام کسانی که در چله مهدویت شرکت کردند و مخصوصا سرکار خانم عشق الهی ، مسافری از، بشری1445 و جناب چلچراغ شهادت که تلاش برای ثبت نام منتظران امام عزیزمان داشتند به اطلاع میرساند:

هم اکنون 14حلقه کامل یعنی حدود 4389 نفر از منتظران حضرتش تشکیل شده است.

البته این تعداد غیر حلقه عشق الهی عزیز میباشد.

ضمن قبولی حوائج عزیزان ملتمس دعای خیرشان هستیم.

هم چنین مدت ثبت نام این چله تمام شد...



  

 

 

 

default L_67055.jpg (280×158)


پوشاندن صورت (پوشیه ونقاب)در ائین زرتشت وایرانیان   :

در مقدمه ی کتاب "حقوق زن در اسلام و اروپا" آمده است:در متن کتاب می بینید که حجاب چهره ی زن ، جزء سنت های ملّی بوده است و در ایران قبل از اسلام که امتیاز طبقاتی پایه تشکیل جامعه بود، زنان محتشم ایرانی برای حفظ حرمت و حشمت، پرده ی نازکی بر صورتشان می پوشاندند . این رسم وعادت به تدریج رنگ مذهبی به خود گرفت تا جایی که کسی را یارای گفتگو درباره ی آن نماند.او در متن می نویسد :در کیش آریایی ، زنان محترم ، محجوب بودند . زنان محترم ایرانی برای حفظ حیثیت طبقه ی ممتاز و ایجاد حدودی که آنها را از زنان عادی و طبقه ی چهارم امتیاز دهد صورت خود را می پوشاندند وگیسوان خود را پنهان نگه می داشتند(1).

همان گونه که از این جملات بر می آید در آن زمان ، پوشاندن صورت وزدن پوشیه و نقاب نه تنها مذموم نبوده ، بلکه آن ، عامل جدایی زنان متشخص وطبقه ی عالی از زنان عادی به حساب می آمده است.ویل دورانت در این باره می گوید :پس از داریوش زنان طبقات بالا جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوش دار از خانه بیرون بیایند. و در نقش هایی که از ایرانیان باستان برجای مانده است هیچ صورت زن دیده نمی شود و نامی از ایشان به نظر نمی رسد(2)


داستان دختران کسری ، نشانگر کیفیت سیره زرتشتیان:

همانطور که ملاحظه خواهید فرمود دختران کسری پادشاه ایران حتی بعد از اسارت حاضر نشدند رو پوش صورت خود را بردارند ؛ بلکه علی رغم فریاد عمر ، خلیفه ی حاکم ، از کنار زدن آن خوداری کردند . این امر ، جایگاه روبنده را در سیره ی عملی زنان زرتشتی نشان می دهد .در کتاب حجاب در اسلام این داستان تحت عنوان "حجاب دختران کسری" نقل شده است:

هنگامی که سه تن از دختران کسری را با ثروت فراوانی برای عمر آوردند ، شاهزاده گان ایرانی در حالی که با پوشش و نقاب چهره ی خود را پوشانده بودند عمر دستور داد که بر آنان فریاد کشند تا پوشش از چهره بر گیرند تا مسلمانان آنها را ببینند و خریداران، پول بیشتری به پای آنها بریزند. 

دوشیزگان ایرانی از برهنه کردن صورتشان خودداری کردند ، و مشت به سینه ی نماینده ی عمر زدند و آنان را از خود دور ساختند عمر خشمناک شد و خواست با تازیانه آنها را بیازارد در آن حال شاهزادگان ایرانی می گریستند .حضرت علی (ع) به عمر فرمود :در رفتارت مدارا کن ، از پیغمبر خدا شنیدم که می فرمود :بزرگ وشریف هر قومی را که خوار و فقیر شده گرامی دارید . عمر پس از شنیدن فرمایش حضرت علی(ع) آتش خشمش فرو نشست . سپس حضرت فرمود : با دختران ملوک نباید معامله ی دختران بازاری کرد(3)


نقاب وروبند در تاریخ و ادبیات ایران 

اینک برای این که این مطلب واضح تر شود ، ادبیات ایران را بررسی می کنیم ؛ زیرا که شعر ونثر ، تاریخ وادبیات هنر و معماری یک ملت ،آینه ی تمام نمای آداب و فرهنگ آن ملت است.وضعیت حجاب زنان ایرانی در شعر ونثر ، آثار باستانی ومعماری وشاهکار های ادبی ایران به وضوح ترسیم شده است . لفظ چادر ،برقع(روبنده)،پرده در ادبیات فارسی فراوان دیده می شود.

فردوسی در شاهنامه در توصیف رودابه(همسر زال و مادر رستم) سروده است:

دو چشمش بسان دونرگس به باغ 
مژه تیرگی برده از پر زاغ 
دو ابرو بسان کمان طراز 
بر او تور پوشیده از مشک تار

یا فردوسی در شاهنامه در توصیف زن نیکو از دیدگاه ایرانیان می گوید:
به سه چیز باشد زنان را بهی 
که باشد زیبای تخت مهی 
یکی آنکه باشد وخواسته است 
که جفتش بدو خانه آراسته است
دگر آنکه فرخ پسر زاید اوی 
به شوی خجسته بیفزاید اوی
سه دیگر که بالا و رویش بود 
بپوشیدگی نیز خُوَیش بود(4)

یا در خلال اشعار سعدی هم به این نمونه ها بر می خوریم:
کاشکی پرده بر اندازد از ان منظر حسن 
تا همه خلق ببینند نگارستان را 

ونیز:
آن ماه دو هفته در نقاب است 
یا حوری دست در خضاب است
آن وسعه ی ابروان دلبند 
یا قوس قزح بر آفتاب است

و همچنین نظامی گنجوی در کتاب خسرو و شیرین می گوید :
چو بردارد نقاب از گوشه ی ماه 
بر اید ناله ی صد یوسف از چاه


پوشاندن صورت (روبنده وپوشیه) در شریعت یهود:

رواج حجاب در بین زنان قوم یهود مطلبی نیست که کسی بتواند مورد انکار یا تردید خود قرار دهد . و مورخین نه تنها از مرسوم بودن حجاب در بین زنان یهود سخن گفته اند بلکه به افراط ها وسختگیری های بی شمار آنان در این زمینه تصریح کرده اند، اینک نمونه هایی از کلام مورخین و از خود کتاب تورات آورده می شود تا جایگاه روبند وبرقع در شریعت یهود مشخص شود :در کتاب حجاب در اسلام آمده:گرچه پوشش در بین عرب مرسوم نبوده و اسلام آن را بوجود آورد ، ولی در ملل غیر عرب به شدیدترین شکل رواج داشت. 

در ایران و در بین یهود و مللی که از فکر یهود پیروی می کردند ، حجاب به مراتب شدیدتر از آنچه اسلام می خواست وجود داشت .در بین این ملت ها وجه وکفین (صورت و دست ها) هم پوشیده می شد (5)استاد الغفار تحت عنوان "حجاب قبل از اسلام "می نویسد:از دیر باز حجاب نزد اقوام وجوامع شرقی سابق، متداول بوده است . 

و همچنان تا امروز ادامه یافته است اما نسبت به ادیان الهی جای هیچ مناقشه ای در وجوب حجاب نیست و آیات فراوانی در تورات و انجیل بر اینکه زنان آن عصر به حجاب و قناع ملتزم بوده اند و پرده ای را بر خویش می آویخته، تا مردان اجنبی آنها را نبینند اقرار دارد(6)

روبنده و پوشیه در کتاب مقدس یهود :

در تورات از چادر برقع و روبنده ای که زنان با آن سر وصورت خویش را می پوشانده اند به طور صریح نام برده شده است . در سفر پیدایش چنین می خوانیم:64- ورفقه چشمان خود را بلند کرده و اسحاق را دید و از شتر خود فرود آمد 65- زیرا که از خادم پرسید این مرد کیست که در صحرا به استقبال ما میاید وخادم گفت :آقای من است پس برقع (روبند) خود را گرفته و خود را پوشانید(7)

در مورد عروس یهودا میخوانیم:پس رخت بیوگی را از خود بیرون کرده ، برقعی به صورت کشیده و خود را در چادری پوشید وبه دوازده عینایم که در راه تمنه است بنشست (8) و در کتاب غزلهای سلیمان چنین آمده است:اینک تو زیبا هستی ، ای محبوبه ی من ، اینک تو زیبا هستی وچشمانت از پشت برقع(روبنده) مثل چشمان کبوتر است(9)


نتیجه:
همانطور که دیدید روبنده و پوشیه هم در کتاب تورات امده است و هم سیره عملی زنان یهودی بر زدن روبنده بوده است
.

----------------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت:
1)حسن صدر ، حقوق زن در اسلام و اروپاص7وص51 بنقل از حجاب در ادیان اللهی ص82و82
2)ویل دورانت تاریخ تمدن ج1ص552 به نقل از علی محمد اشنایی ، حجاب در ادیان إلهی ص81و82
3)وشنوه ای ،حجاب در اسلام ص59 به نقل از السیره الحجابیه ج2 ص 49

4)قائم مقامی ،ازادی یا اسارت زن ص111 به نقل از علی محمدی اشنایی ،حجاب در ادیان إلهی ص84

5)ابوالقاسم اشتهاردی ، حجاب در اسلام ص50 نقل از علی محمدی آشنایی ،حجاب در ادیان اللهی ص101
6)عبدالرسول الغفار المراة المعاصر چاپ 3 ص40 نقل از علی محمدی آشنایی ،حجاب در ادیان إلهی ص103و102

7)سفر پیدایش باب 24 و65 به گفته ی مرجع مذهبی یهودیان (خاخام اوریل داودی) نقل از علی محمدی اشنایی ،حجاب در ادیان إلهی ص103 
8)تورات سفر پیدایش باب 38 فقره 14و 15 نقل از علی محمدی اشنایی ،حجاب در ادیان الهی ص106
9)تورات کتاب غزل های سلیمان باب 4 فقره نقل از علی محمدی اشنایی ،حجاب در ادیان الهی ص 106



اخرین روز اعتکاف همیشه حال و هوای کربلادارد

همه ی معتکفان دست به دامان عمه سادات میشوند برای کربلایی شدن

تا برای امام عصرشان حبیب ابن مظاهر ، قاسم یا علی اکبری .... دیگر شوند

اما امسال حال و هوای روز اخر ، واقعا حس حضور داشت  ...

بعد اعمال ام داوود فضای مسجد به شمیم حضور شهدا معطر شد ...

شهدایی که یاران واقعی امام زمان شده بودند....

اما گمنامیشان دلت را مدینه می برد و این بار سر مزار مادر پهلو شکسته

 صبر طلب میکنی

هم برای خانودهایشان...

هم برای خودت تا در راهشان بمانی...

اری امسال دعایت صبر بود تا زینب وار رسالت شهدای گمنام را برسانی.......

(نوشته شده توسط منادی معرفت)

8517661355807468.jpg (276×354)

پوتین به پا و خنده به لب، چفیه‌ای به دوش

بوسید دست مادر و آن شب غریب رفت

باغ بهشت منتظرش بود، عاقبت

 (احمد) برای چیدن یک دانه سیب رفت

 •

او رفت و رفت پشت سرش درد بود و درد

مادر، نماز، پنجره، تنهایی و دعا

حالا شبیه یک غزل ناب و آتشین

جا مانده در قنوت تمام ستاره‌ها

 •

آن شب انار بغض شکست و دلش گرفت

وقتی شنید که پسرش بی‌نشان شده

آرام گریه کرد و به یک عکس خیره شد

وقتی شنید تکه‌ای از آسمان شده

 •

یادش می‌آمد آن همه احساس پاک را

مُهر نماز و چفیه و پوتین و ساک را

آورده بود باد برایش فقط کمی

از استخوان جمجمه و یک پلاک را


علی ، علی، علی، چه بگویم؟ چگونه بگویم؟

چه طور نام تو را که بر قلبم گره خورده است، بر زبان آورم؟

چگونه عشق ازلی ام را به تو که در سراچه ی دلم نهان شده است

و گوش نامحرم را جای پیغام ملکوتی او

نیست، بازگو کنم؟ علی چه بگویم؟ که مرا ممکن است به شرک متهم کنند؟

اگر پرستش جز ذات خدا مجاز بود، بدون شک تو را می پرستیدم .

تو تجلی خدایی، تو تجسم صفات خدا و معیا رهای خدایی، تو خلیفه الله

علی الارضی، تو هدف انسانیتی،

تو خدا نیستی؛ ولی وجود تورا جز خدا

پر نکرده است.

آنان که گفتند حقیقت ندیدنی است

در حیرتم که غیر حقیقت چه دیده اند

عاشقانه با او راز و نیاز میکنم، و روحم آشفته وار علی علی می گوید …

آخر چگونه می توان خدای بزرگ را پرستید و به علی عاشق نشد؟

چگونه ممکن است به خدا که کمال مطلق است چشم دوخت ولی کمال

متعالی علی را ندیده گرفت؟

عشق به علی جزیی از پرستش خداست.

(شهید چمران)


و اما مقتدایان به این هدف..........

 

در خرابات مغان نور خدا می بینم

این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم

نور می بینم و بینم پسرم نور شده

مسجد جامع آن شهر چه پر نور شده

نور حق گشته محقق ز وجود پسرم

چونکه او مانع آن دیو چو نمرود شده

رسم او رسم جوانمردی و ایثار و گذشت

وین جهت نمره درس و عملش بیست شده

نام او نام علی و کنه اش کنه رضاست

یاور منتظر آل محمد (ص) آن ماه دل افروز شده

(شادی روح شهدا صلوات)

 


 

 

در میان خانواده امام رضا(ع)و در محافل شیعه از حضرت امام‏ جواد(ع)به عنوان مولودى پرخیر و برکت ‏یاد مى‏شود؛ چنان که ‏صنعانى مى‏گوید: روزى در محضر امام رضا(ع)بودم. فرزندش ابوجعفر را که خردسال بود؛ آوردند. امام فرمود: این مولودى است که ‏براى شیعیان ما با برکت ‏تر از او زاده نشده است.

شاید چنین تصور شود که امام جواد(ع) از امامان قبلى براى‏ شیعیان بابرکت ‏تر بوده است. این مطلب قابل قبول نیست. 
بررسى موضوع و ملاحظه شواهد و قراین نشان مى‏دهد؛ تولد حضرت ‏جواد(ع)در شرایطى صورت گرفت که خیر و برکت ‏خاصى براى شیعیان به ‏ارمغان آورد. 

عصر امام رضا(ع)مشکلات خاص خود را داشت و حضرت‏ رضا(ع)در معرفى امام بعدى با مسایلى رو به رو گردید که در عصر امامان قبل سابقه نداشت.

از یک سو، پس از شهادت امام ‏کاظم(ع)گروهى که به «واقفیه‏» معروف شدند؛ بر اساس ‏انگیزه ‏هاى مادى، امامت امام رضا(ع)را منکر شدند و از سوى دیگر، امام رضا(ع) تا حدود چهل و هفت ‏سالگى داراى فرزند پسر نشد. چون‏ احادیث رسیده از پیامبر(ص)حاکى بود که امامان دوازده نفرند و نه نفر آنان از نسل امام حسین(ع)خواهند بود، فقدان فرزند براى‏امام رضا(ع) هم امامت ‏خود آن حضرت و هم تداوم امامت را با پرسش‏ رو به رو مى‏ساخت. 

واقفیان نیز این موضوع را دستاویز قرار داده، امامت امام رضا(ع) را انکار مى‏ کردند. اعتراض حسین بن قیاما ‏واسطى به امام هشتم(ع)در این باره و پاسخ آن حضرت، بر درستى ‏این سخن گواهى مى‏دهد.

ابن قیاما که از سران واقفیه بود. درنامه ‏اى امام رضا(ع)را عقیم خواند و نوشت: چگونه ممکن است امام‏ باشى در صورتى که فرزند ندارى؟ 
امام در پاسخ فرمود: از کجا مى‏ دانى من داراى فرزند نخواهم شد. سوگند به خدا، بیش از چند روز نمى ‏گذرد که خداوند پسرى به من عطا مى‏ فرماید و این پسر، حق ‏را از باطل جدا مى‏کند.


خطر دیگرى که در این مقطع حساس شیعیان را تهدید مى‏ کرد، قدرت‏ گرفتن مذهب «معتزله‏» بود. 
مکتب اعتزال به مرحله رواج و رونق ‏گام نهاده بود و حکومت وقت نیز از آنان پشتیبانى مى‏کرد. معتزلیان دستورها و مطالب دینى را به عقل خود عرضه مى‏کردند. 
آنچه عقلشان صریحا تایید مى‏کرد، مى‏پذیرفتند و بقیه را انکارمى‏کردند. چون نیل به مقام امامت امت در سنین خردسالى با عقل ‏ظاهر بین آنان قابل توجیه نبود، پرسش هاى دشوار و پیچیده ‏اى مطرح ‏مى‏کردند تا به پندار خود آن حضرت را در میدان رقابت علمى شکست‏ دهند. البته امام جواد(ع)با پاسخهاى قاطع از این مناظره‏ هاسربلند برون آمده، هرگونه تردید در مورد امامت‏ خود را از بین ‏برد و اصل امامت را تثبیت کرد. 

به همین خاطر، در زمان امام‏ هادى(ع)این موضوع مشکلى ایجاد نکرد؛ زیرا براى همه روشن شده‏ بود که در برخوردارى از این منصب الهى، خردسالى تاثیرى ندارد.

 



وقتی امام جواد(ع) به دنیا آمد، امام رضا(ع) فرمود: «حق تعالی فرزندی به من عطا کرد که هم چون موسی بن عمران دریاها را می شکافد و مثل عیسی بن مریم خداوند مادرش را مقدس گردانیده و او طاهر و مطهر آفریده شده» آن وقت مرثیه فرزندش را خواند و گفت: «این کودک به جور و ستم کشته خواهد شد و اهل آسمان ها برایش گریه خواهند کرد، خدای متعال بر دشمن و قاتل او غضب خواهد کرد؛ آنها بعد از قتل او بهره ای از زندگی نخواهند برد و به زودی به عذاب الهی واصل خواهند شد.»
آن شب که امام جواد(ع) به دنیا آمد، امام رضا(ع) تا صبح در گهواره با او سخن می گفت....

 یا امام محمد بن علی الجواد............... 


بی نام تو راهی سوی محشر نداریم

 اذن دخول ما به دربار رضایی

 روزی ما کن در نجف طوف رضا را هم 

سامره هم کاظمین هم کر بلا را .........

 
میلاد فرخنده نهمین ستاره تابناک آسمان امامت 
جواد الائمه (ع)
 را به پیشگاه مقدس امام زمان (عج)
 و تمامی شیعیان جهان تبریک عرض می نماییم.

imamnaqi + imam naqi + emam naqi + Emam naqi + imam hadi

مولای غریبم .......

کسانی که حرمت پدرانت را می شکنند نه جنود شیطان بلکه شیاطینی هستند

که ابلیس در برابرشان احساس حقارت می کند ..........

انواع بلایا و سختیها را بر سر شیعیانتان وارد کرده اند..........

اما ای کاش فقط ما را می کشتند یا حقمان را ضایع میکردند ......

ای کاش دیگر به امامانمان توهین نمی کردند ....

روزی حرمشان را با خاک یکسان کردندو حالا حرمتشان را می شکنند...........

چقدر شیعه غریب است.....

اما مولای من .......

شما از همه ما غربترید ......

ما شما را در تمام لحظات سخت حس میکنیم............

اما شما 1138 سال از که منتظر 113 نفر از ما هستید تا برگردید...........

مولای من ....

ما را از مرداب گناهانمان نجات بده.........

یا اباصالح ......

(*ارشدنا الی اطریق رحمکم الله*)


نوشته شده توسط منادی معرفت


madar 55.gif (294×250)

لولاک لما خقلت الافلاک اری حق شما را این گونه ستوده است........

ان زمان که خداوند زمین و زمان را به خاطر وجود مبارک 14 تن از بهترین بندگانش به وجود اورد ، شما تنها زن این سرسلسله ی تجلیات ذات الهی بودید........

فاطمه جان شما محور اصلی این سلسله ی خدایی و تجلی عشق خدایید ...........

مگر نه انکه ویژگی مخصوص نوع زن عشق ومحبت آن است ، اری این عشق در وجود شما به بالاترین میزان قراردارد..........

می گویند فاطمه یعنی بریده از اتش و من از خود می پرسم که مگر آتشی سوزان تر از عشق  فاطمه به خدا وجود دارد .......

اری فاطمه فاطمه است ، که تمام انبیا و اولیا مشغول طواف عشق حول وجود او می باشند..........

نوشته شده توسط منادی معرفت

lkjjh.jpg (1024×768)

babol gif madar5 .gif (300×120)

(تقدیم به مادران شهدا)

16.gif (390×175)

 


 

عبداللّه بن سلمان فارسى از قول پدرش حکایت می نماید  :

پس از گذشت ده روز از رحلت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، از منزل خارج شدم و در مسیر راه، امیرالمؤمنین علىّ بن أبى طالب علیه السلام مرا دیده وفرمودند: اى سلمان ! تو بر ما جفا و بى انصافى کردى. عرض کردم : یا امیرالمؤ منین ! کسى مثل من ، بر شما جفا نخواهد کرد، ناراحتى و اندوه من براى رحلت رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله مانع شد که بتوانم به ملاقات و زیارت شما موفّق شوم. امام علیه السلام فرمودند: اى سلمان ! همین امروز بیا به منزل حضرت فاطمه سلام اللّه علیها؛ چون او علاقه دارد تو را ببیند و مى خواهد که تحفه و هدیه اى را از بهشت تقدیم تو نماید. گفتم : آیا بعد از وفات رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله ، فاطمه زهراء سلام اللّه علیها براى من تحفه بهشتى در نظر گرفته است؟! حضرت فرمودند: بلى ، دیروز فراهم شده است .

پس من با سرعت روانه منزل آن بانوى جهان بشریّت گشتم؛  هنگامى که وارد منزل ایشان شدم حضرت را مشاهده کردم که در گوشه اى نشسته و چادر کوتاهى بر سر خود افکنده است. وقتى نگاه حضرت بر من افتاد، اظهار داشت : اى سلمان ! پس از وفات پدرم بر من جفا نمودى! گفتم : اى حبیبه خدا! فردى چون من چگونه مى تواند بر شخصیّتى مثل شما جفا کند؟! حضرت زهراء سلام اللّه علیها پس از آن فرمود: آرام باش ، بنشین و در آنچه برایت مى گویم دقّت کن و بیندیش. روز گذشته در حالى که درب منزل بسته بود، من در همین جا نشسته بودم و در غم و اندوه فرو رفته بودم .

ناگهان متوجّه شدم که درب منزل باز شد و سه حوریّه بهشتى که تاکنون فردى به زیبائى شکل آن ها ندیده بودم با اندامى نمونه و بوى عطر دل انگیز عجیبى ، با لباس هاى عالى وارد شدند و من با ورود آن ها از جاى خود برخاستم ؛ و پس از خوش آمد گوئى به آنان ، اظهار داشتم : آیا شما از اهالى شهر مکّه یا مدینه هستید؟

61dutynho7tozv1r4etd.jpg (400×300)

گفتند: ما اهل مکّه و مدینه و بلکه از اهل زمین نیستیم ، ما حورالعین مى باشیم و از دارالسّلام بهشت به عنوان دیدار با تو به اینجا آمده ایم .

پس من به یکى از ایشان که فکر مى کردم از آن دو نفر دیگر بزرگ تر است گفتم : نام تو چیست ؟ 

درجواب پاسخ داد: من مقدوده هستم ؛ و چون علّت نامش را پرسیدم ، گفت : خداوند مرا براى مقداد، اءسود کندى آفریده است . 

سپس به دوّمى گفتم : نام تو چیست ؟ 

گفت : ذرّه ؛ وقتى علّت آن را سؤ ال کردم ، جواب داد: من براى ابوذر غفارى آفریده شده ام و هنگامى که نام نفر سوّم را جویا شدم ، گفت : سلمى هستم ، و چون از علّت آن پرسیدم ، اظهار داشت : من از براى سلمان فارسى مهیّا گشته ام .و پس از آن مقدارى خرماى رطب که بسیار خوش رنگ و لذیذ و خوش بو بود به من هدیه دادند.

سپس حضرت زهراء سلام اللّه علیها فرمود: اى سلمان ! این خرما را بگیر و روزه خود را با آن افطار نما، و هسته آن را برایم بیاور.

سلمان گفت : من رطب را از آن حضرت گرفتم و از خدمت ایشان خارج شدم و چون به هرکس مرور کردم ، اظهار داشت : آیا با خود مِشک عطر همراه دارى ؟ و من مى گفتم : بلى .

و چون رطب را در دهان نهادم و روزه خود را با آن افطار نمودم هسته اى در آن نیافتم ، فرداى آن روز بر حضرت زهراء سلام اللّه علیها وارد شدم و عرض کردم : رطب بدون هسته بود!

فرمود: آرى ، درخت آن را خداوند در دارالسّلام بهشت ، کشت نموده است با کلام و دعائى که پدرم رسول خدا آن را به من آموخته است تا هر صبح و شام بخوانم .

اظهار داشتم : اى سرورم ! آیا آن را به من تعلیم مى نمائى ؟ 

حضرت فرمود: هرگاه خواستى تب و ناراحتى تو برطرف گردد، این دعا را بخوان :

(نُّورَ مِنَ النُّورِ، اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، وَ اءنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ، فى کِتابٍ مَسْطُورٍ، فى رِقٍّ مَنْشُورٍ، بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ، عَلى نَبىٍّ مَحْبُورٍ، اَلْحَمْدُلِلّهِ الّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْکُورٌ، وَ بِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ، وَ عَلىَ السَّراءِ وَ الضَّراءِ مَشْکُورٌ، وَ صَلَّى اللّهُ عَلى سَیِّدنا مُحَمّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین)

سلمان فارسى گوید: من این دعا را به بیش از هزار نفر از اهالى مدینه و مکّه که مبتلى به تب شدید بودند تعلیم نمودم (1) و به برکت این دعا و لطف خداوند، جملگى شفا یافتند.(2)


---------------------------------------------------------

منبع: 

1-احقاق الحقّ: ج 25، ص 350، اءعیان الشّیعة : ج 1، ص 322. 

2-بحارالا نوار: ج 43، ص 28، ح 33، الخرایج و الجرایح : ج 2، 530، ح 6.


 


<      1   2   3   4   5   >>   >
folder98 facebook
ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ